ღღღ فانوس دلهای دریایی ღღღ

ღღღ فانوس دلهای دریایی ღღღ
این وبلاگ (فانوس )فقط برای نورانی کردن دلهای دریایی شما دوستان می باشد و جنبه دیگری ندارد.
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فانوس دلهای دریایی و آدرس aminkhodamam.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





خدا تنها روزنه امیدی است که هیچ گاه بسته نمی شود...

تنها کسی ایست که با دهان بسته هم می توان صدایش کرد...

با پای شکسته ام می توان سراغش رفت...

تنها خریداری است که اجناس شکسته را بهتر بر می دارد...

تنها کسی است که وقتی همه رفتند میماند...

... وقتی همه پشت کردند آغوش می گشاید...

وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت می شود...

و تنها سلطانی است که دلش با بخشیدن آرام می گیرد نه با
تنبیه کردن...



نظرات شما عزیزان:

پرنسس
ساعت13:44---8 دی 1391
حتــــي لـــوك خوش شــــانس هـــــم همـــيــــشه آخـــــرش


تنــــهــايـــي


ســمــــت غـــــروب ميـــــرفت...


با اينــــكه لــــوك بــــود!!!


با اينـــــكه خوش شــــانس بــــود....


مهسا
ساعت13:48---2 دی 1391
شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :


سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.


دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….

پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند


sara
ساعت17:46---1 دی 1391
سفیدی برف را برای روحت سرخی انار را برای قلبت شیرینی هندوانه را برای عشقت و بلندی یلدا را برای زندگی قشنگت ارزومندم.یلدات مبارک سلام اقا امین ببخشید من خونه نبودم یلدا رو بهتون تبریک بگم

mohadese
ساعت22:30---28 آذر 1391
سلام وب تون عاليه مخصوصا قسمت درباره ي وبلاگخوشحال ميشم به منم سربزني

م ی ن ا
ساعت20:43---28 آذر 1391


★。˛ °.★__ *★* *˛.
˛ °_██_*。*./ \ .˛* .˛.*.★* *★ 。*
˛. (´• ̮•)*˛°*/.♫.♫\*˛.* ˛_Π_____. * ˛*
.°( . • . ) ˛°./• '♫ ' •\.˛*./______/~\ *. ˛*.。˛* ˛. *。
*(...'•'.. ) *˛╬╬╬╬╬˛°.|田田 |門|╬╬╬╬ .
... ... ¯˜"*°•♥•°*"˜¯`´¯˜"*°•♥•°*"˜¯` ´¯˜"*°´¯˜"*°•♥•°*"˜¯`´¯˜"*°•@ };-


sheyda
ساعت23:51---26 آذر 1391


مهدیه
ساعت18:51---22 آذر 1391
گاهی حس میکنم رو دست خدا مانده ام
خسته اش کرده ام...
خودش هم نمیداند با من چه کند...


سعید
ساعت22:28---20 آذر 1391
سلام خوفی؟؟وبلاگت عالیه خوشحال میشم به منم سر بزنی و نظر بدی راستی لینکم کنی هااااااااااااااا

سایه
ساعت10:34---20 آذر 1391
مطالبت خوبه خسته کننده نیست واقعا جای خسته نباشید داره . ممنون که بهم سر زدی
.
.
.
ااااا سلام یادم رفت ببخشید سلام


سایه
ساعت10:25---20 آذر 1391
وقتی کسی تصمیم می گیره بره
حتی اگه نره هم
دیگه پیش تو نیست...


سمانه
ساعت16:54---19 آذر 1391
سلام وب زیبایی داری خوشحال میشم که وب من سر بزنی و اسم وبمو تو لیست لینک هات جا بدی
عنوانش یک نفره !ضرر نمیکنی


زهره
ساعت19:21---16 آذر 1391
مرا ازدرد میترسانی....؟؟




من غم غربت کشیده ام.....




بانارفیق دست داده ام.....




آرزوها برباد داده ام.....




"درد"هم دیگربرمن"درد"ندارد....



باران
ساعت19:10---14 آذر 1391
حیف که یادمان می رود بسیاری از آنچه امروز داریم همان دعاهایی بود که فکر می کردیم خدا آنها را نمی شنود …


تنهای تنها
ساعت9:19---12 آذر 1391
صد بار به چوب عشق بستند مرا
از خویش غریبانه گسستند مرا
گفتند همیشه بی ریا باید زیست
آئینه شدم باز شکستند مرا ...........


زهره
ساعت10:09---10 آذر 1391
و ایـטּ بــہ شـنـآسـنـآمــہ هـآ هـیـچ ربـطــے نـבآرב .. !




בلماטּ کــہ بآهم بآشـב . .




یـعـنــے : گـور پـבر فـآصـلـہ هــآ . . .


دختران دریـــا
ساعت21:13---8 آذر 1391
از من تا خدا راهی نیست
فاصله ایست به درازای من تا من …
و در این هیاهوِی غریب …
من ، این من را نمیابم!



زهره
ساعت13:14---8 آذر 1391
کاش خودم را جایی جا بگذارم





و برگردم ببینم که




نـــیــــســــتــــم ...





یکتا
ساعت0:37---2 آذر 1391
سلام خوبی دوست خوب ؟بهله بهله

پرسپولیس عشقه سالاره

استفراغی ها یه عمره سوختن به رو خودشون نمیارن

برو به این یه سر بزن نظر گذاشتی بگو منو یکتا فرستاده
www.perspolis-eshghe.loxblog.com


زهره
ساعت22:00---1 آذر 1391
سلام داداشی ممنون که بهم سر زدی و شرمنده که عکسا لود نشد دوباره گذاشتم با چندتا پست جدید منتظرت هستم
راستی ببین وبلاگ من آهنگ داره آخه اسپیکر سیستمم قطعه


زهره
ساعت22:51---30 آبان 1391
¤•----•¤ ¤•----•¤ ¤•----•¤¤•----•¤
کسي که از صدا ميگفت به لب مهر سکوتم زد
مرا بالاي بالا برد ولي سنگ سقوطم زد
¤•----•¤ ¤•----•¤ ¤•----•¤¤•----•¤


زهره
ساعت12:41---29 آبان 1391
______●___________████____████
_______●_________██████_██████
________●________████████████


یکتا
ساعت11:20---28 آبان 1391

از وقتــي که نيسـتي،
خـدا مي دانـد،
چقــدر آب به صـورَتـم پـاشيـدم ..
لعنــتي ..
اين کـابوس انقــدر واقعي ست
که از خواب بيــدار نمي شـوم


زهره
ساعت8:10---28 آبان 1391
این روزها انقدر شکسته ام...





که عصا به دست راه میرود دلم..



یکتا
ساعت18:52---26 آبان 1391
وقتی دلت میگیره دوست داری یک صدات کنه حتی اشتباهی

زهره
ساعت17:11---26 آبان 1391
-------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
-----*♥*♥*♥*♥*♥*-----
-------- *♥*♥*♥* --------
----------- *♥* -----------


-------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
-----*♥*♥*♥*♥*♥*-----
-------- *♥*♥*♥* --------
----------- *♥* -----------



-------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
-----*♥*♥*♥*♥*♥*-----
-------- *♥*♥*♥* --------
----------- *♥* -----------



-------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
-------- *♥*♥*♥* --------
-----*♥*♥*♥*♥*♥*-----
-------- *♥*♥*♥* --------
----------- *♥* -----------
آپم زود زود بیا


یکتا
ساعت2:00---25 آبان 1391
خدایا یک مرگ بدهکارتم ویک ارزو طلبکار ........یا طلبم را بده با طلبت را بگیر!!!

elahe
ساعت23:33---24 آبان 1391
kheyli ziba bodmamnon misham be manam sar bezani movafagh bashi

webet aliye


پرنسس
ساعت11:13---24 آبان 1391
خیلی عالی بود...حس قشنگی به آدم میده♥

sahar
ساعت20:53---20 آبان 1391
mercaz inke behemsar zady..movafagh bashy..

زهره
ساعت19:12---20 آبان 1391
سلامتیه پسرا نه واسه ریش و قدشون،

واسه معرفتشون...!

سلامتیه دخترا نه واسه چشمای نازو پوستای صافشون،

واسه قلبای پاکشون...!

سلامتیه خودم و خودت نه واسه حرفایی ک میزنیم،

واسه اینکه مرهمی چون خداداریم واسه دردامون



ساناز
ساعت12:30---19 آبان 1391
ایــــن روزها...



زمـــــــــــــان...



هــمــان کــه میـگــــویـنـد هـمـه چـــیــز را حـــل میـکـــند...



نـــمیـ گــــذرد لـعـنـتـیــــ !


زهره
ساعت12:28---19 آبان 1391
مهم نیســـــت که از بیــــــرون چه طـــــــور به نظــــــــر میام !


کسایـــــــــــی که درونم رو می بینند ؛ برام کـــــــــافیند...


واسه اونـــــــایی که از روی ظاهــــــــرم قضاوت می کنند ،


حرفی ندارم


یکتا
ساعت0:58---18 آبان 1391
حلالم کن دارم ميرم ...چقدراين لحظه دلگيره

گناهي گردن مانيست ...همش تقصير تقديره

نگام کن لحظه ي رفتن ...چه تلخه اين هم آغوشي

چه وحشتناکه دل کندن ...چقدر سخته فراموشي

پرازبغضم پرازگريه ...پرازتلخي وشيريني

حلالم کن دارم ميرم ...منوهرگز نمي بيني

حلالم کن اگه دستام ...به دستاي توعادت کرد

آخه دنياي عاشق کش ...به ما دوتا خيانت کرد

کلاف آرزوهامو ...چراهيشکي نمي بافه

براي ما دوتا عاشق ...جدايي دورازانصافه

تمام سهم من از تو ...يه حلقه س که توو دستامه

تمام سهم تو ازمن ...يه عشق بي سرانجامه

تو باروني ترين ابري ...من از پاييز لبريزم


چه معصومانه مي باري ...چه مظلومانه مي ريزم




یکتا
ساعت1:26---16 آبان 1391
واستون عصرونه اوردم



<=@=@=@=@==

یه سیخ گوجه

خودتــــونم که جیـــــــگرید


ali
ساعت17:55---15 آبان 1391
سلام برشما دوست بزرگوار ممنون که به وبلاگ من سر زدی تشکر شما هم وبت خیلی زیباست

تنها
ساعت16:31---15 آبان 1391
سلام موفق باشید

زهره
ساعت12:35---15 آبان 1391
لعنت به تو ای دل


که همیشه جایی جا می مانی که تو را


نمی خواهند...




زهره
ساعت23:19---14 آبان 1391
از اینکه به من سرزدی ممنون
````````````````````````````````````````````````````
````````````````$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$```````````````
``$`$``````````$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$``````$``$``$`
``$`$``$``````$$$$$$````$$$$$$````$$$$$$``````$`$`$``
$`$`$`$``````$$$$$$``````$$$$``````$$$$$$$````$$$$$``
`$$$$$``````$$$$$$$```O`$$$$$``O``$$$$$$$$ `$$$$$$$`
`$$$$$$$$``$$$$$$$$$ ````$$$$$$````$$$$$$$$$$```$$$```
````$$````$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$````$$```
````$`````$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$``$$```$`````
`````$$$$$$$$``$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$``$$$$$$``````
``````````$$$``$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$``$$$`````````
```````````$$$`````$$$$$$$$$$$$$$$$`````$$```````````
````````````$$````````$$$$$$$$$$```````$$````````````
`````````````$$$```````````````````````$`````````````
```````````````$$````$$$$$$$$$$$``````$``````````````
````````````````$$$`````$$$$$$$$$$$``$```````````````
```````````````````$$$`````$$$$$$$$$$````````````````
``````````````````````$$$$$``$$$$$$$$$```````````````
`````````````````````````````$$$$$$$$$$``````````````
``````````````````````````````$$$$$$$$$``````````````
```````````````````````````````$$$$$$$```````````````
`````````````````````````````````$$$`


ملینا اریا * مخروبه ی رویا *
ساعت13:31---13 آبان 1391
سلام.
مرسی از حضورتون تو وبلاگم.
عیدتون هم مبارک.
یه سوال ؟
چرا جواب کامنت ها رو نمیدید؟


مهرسان
ساعت11:04---13 آبان 1391


Zeinab
ساعت8:52---13 آبان 1391
واقعا هم چيزی نيست!
همه رو خیلی "خوب" میديدی ... !!!


Zeinab
ساعت8:50---13 آبان 1391
کاری کن که حرف مفت دیگران، برایشان گران تمام شود ... !!!

زهره
ساعت18:47---11 آبان 1391
گاهی دلت از سن و سالت می گیرد

میخواهی کودک باشی،

کودکی که به هر بهانه ای

به آغوش غمخواری پناه می برد؛

و آسوده اشک می ریزد!

بزرگ که باشی؛

باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی!!



Zeinab
ساعت18:24---11 آبان 1391
سلام
ببخشید فضولی کردم فقط خواستم ی کمکی کرده باشم وبت بهتر شه!


ساناز
ساعت18:01---11 آبان 1391
گفتند عینک سیاهت را بردار
دنیا پر از زیباییست!!!
عینک را برداشتم
وحشت کردم از هیاهوی رنگها
عینکم را بدهید
میخواهم به دنیای یکرنگم پناه برم


ارمین
ساعت15:17---11 آبان 1391
بزن به سلامتی حرفهای دلت که به کسی نگفتی...

بزن به سلامتی اینکه کوه درد بودی ولی دم نزدی...

بزن به سلامتی تنهایی هات ولی تنهایی رو دوست نداشتی...

بزن به سلامتی ارزوهایی که نتونستی لمسشون کنی...

بزن به سلامتی عشقی که طالعش به اسمت نبود ولی هنوزهم دوسش داری...

بزن به سلامتی شبهایی که تو تنهاییهات گریه کردی ولی نمیدونستی برای چی...


kataun
ساعت14:45---11 آبان 1391
میام وبت فکر میکنم اومدم تو مجلس عروسی
خوبم مرسی
از نظرات ممنون
تو وبلاگم مسیزارم متناتو


مهرسان
ساعت11:11---11 آبان 1391
سلام آقا امین
ممنون که به وبم سر زدین
و مرسی بابت متن خیلی قشنگتون
واقعا زیبا بود


یکتا
ساعت23:56---10 آبان 1391
سلام بله اسم اولی امین هست دومی رو نمیدونم دوسته دوسته دوسته دوستمه ولی اولی دوست شوهر دوستمه

زهره
ساعت20:19---10 آبان 1391
پاي من خسته از اين رفتن بود

قصه ام قصه دل كندن بود

دل كه دادم به يارم ديدم

راهش افسوس جدا از من بود...


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ 6 / 3 / 1398برچسب:, ] [ 14:35 ] [ امین ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

می خواهی بزاری بر ی ببینی بعد تو من با کسه دیگه ایم یا فقط تو کف توام؟
امکانات وب