ღღღ فانوس دلهای دریایی ღღღ این وبلاگ (فانوس )فقط برای نورانی کردن دلهای دریایی شما دوستان می باشد و جنبه دیگری ندارد.
| ||
|
دنیا جای خطرناکی برای زندگی است. انیشتین زن بودن در جامعه ؟ بي فرهنگ مسافر کناري مدام خودش را رويم مي اندازد ، دستش را در جيبش مي کند و در مي آورد ، من به شيشه چسبيده ام اما هر قدر جمع تر مي شوم او گشادتر مي شود .. موقع پياده شدن تمام عضلات بدنم از بس منقبض مانده اند درد مي کنند ….
*(تقصير خودم بود بايد جلو مي نشستم ..!!!)
مسافر صندلي پشت زانوهايش را در ستون فقراتم فرو مي کند ، يادم هست موقع سوار شدن قد چنداني هم نداشت ، بايد با يک چيزي محکم بکوبم توي سرش ، چيزي دم دستم نيست احتمالا فکر کرده خوشم آمده که حالا دستش را از کنار صندلي به سمت من مي آورد…. *(تقصير خودم بود بايد با اتوبوس مي آمدم ..!!! )
اتوبوس پر است ايستاده ام و دستم روي ميله هاست ، اتوبوس زياد هم شلوغ نيست و چشمان او هم نابينا به نظر نمي رسد ولي دستش را درست در 10 سانت از 100 سانت ميله اي که من دستم را گذاشته ام مي گذارد .. با خودم مي گويم ” چه تصادفي ” و دستم را جابه جا مي کنم … اما تصادف مدام در طول ميله اتفاق مي افتد …..
*(تقصير خودم است بايد اين دو قدم راه را پياده مي آمدم …!! )
پياده رو آنقدر ها هم باريک نيست اما دوست دارد از منتها عليه سمت من عبور کند ، به اندازه 8 نفر کنارش جا هست ولي با هم برخورد خواهيم کرد … کسي که بايد جايش عوض کند ، بايستد ، جا خالي بدهد ، راه بدهد و … من هستم …
*(تقصير خودم است بايد با آژانس مي آمدم …!!! )
راننده آژانس مدام از آينه نگام مي کند و لبخند مي زند … سرم را بايد تا انتهاي مسير به زاويه 180 درجه به سمت شيشه بگيرم .. مدام حرف ميزند و از توي آينه منتظر جواب است ..خودم را به نشنيدن مي زنم … موقع پياده شدن بس که گردنم را چرخانده ام ديگر صاف نمي شود … چشمانش به نظر سالم مي آيد اما بقيه پول را که مي خواهد بدهد به جاي اينکه در دستم بگذارد از آرنجم شروع مي کند … البته من بايد حواسم مي بود و دستم را با دستش تنظيم مي کردم ….
*(تقصير خودم است بايد با ماشين شخصي مي آمدم …!!! )
*(تقصير خودم است زن جماعت را چه به بيرون رفتن !!!) به سلامتی لوطی صفتایی که
بارها زخم خوردن....
اما هرگز زخم نزدن!!! عاشقش شوی اگر ببینی!
یاد دارم در غروبی سرد سرد ! میگذشت از كوچه ما دوره گرد! داد میزد: كهنه قالی میخرم ! دست دوم جنس عالی میخرم! كاسه و ظرف سفالی میخرم! گر نداری،كوزه خالی میخرم! اشك در چشمان بابا حلقه بست ، عاقبت آهی كشید بغضش شكست: اول ماه است و نان درسفره نیست، ای خداشکرت ولی این زندگیست؟ بوی نان تازه هوشش برده بود! اتفاقا مادرم هم روزه بود، خواهرم بی روسری بیرون دوید! گفت : آقا سفره خالی میخرید؟ حقیقت انسان به آنچه اظهار میدارد نیست ...
به سلامتی دختری که گرمای دست دوست پسر پیادشو با بخاری ماشین یه بچه پولدار عوض نمیکنه..... به سلامتی کسی که وقتی بردم گفت : به سلامتی اون بچهای که شیمی درمانی کرده همه ی موهاش ریخته به سلامتی اون پسری که وقتی تو خیابون نگاهش به یه دختر ناز و خوشگل میفته
ادامه مطلب یادتونه سر کلاس تخته پاک کن رو خیس می کردیم می کشیدیم رو تخته فکر می کردیم خیلی تمیز شد بعد که تخته خشک می شد می دیدم چه گندی زدیم…! الان همین حس رو نسبت به زندگی دارم
سر جلسه امتحان نشستی هرچی تو کلته رو برگه خالی می کنی آخرش نصف صفحه هم پر نمی شه بعد یه نفر بلند می شه می گه آقا یه برگه دیگه بدین جا ندارم. اون لحظه می خوای صندلی رو از پهنا بکنی تو حلقش!
امروز رفتم از دستگاه خودپرداز پول بگیرم مبلغ رو زدم 50000 تومان یه 10 هزار تومنی داد! سه تا پنج هزار تومنی داد! پنج تا دو هزار تومنی داد! پونزده تا هزاری! یه لحظه دلم واسه دستگاه سوخت، نزدیک بود پولو برگردونم تو دستگاه! طفلی خودشو کشت 50 تومن منو جور کرد!
شش ماه به دوستت مهربونی می کنی، خوبی باهاش، هر کاری میگه می کنی که بفهمونی دوستش داری… دو روز که اعصاب نداری، میگه: حالا شناختمت
اینقده بدم میاد وقتی دارم روی آهنگ می خونم خواننده اشتباه میخونه!دقت کردین!؟
من هر روز، از خونه که بیرون می زنم رو یه کاغذ می نویسم «امروز قراره بمیرم» که اگه احیانا مردم، بگن یارو چقد خفن بوده، می دونسته!…
نمی دونم چه حکمتیه، اینا که میرن بدنسازی اصرار دارن که اصلا سردشون نمی شه!
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |