ღღღ فانوس دلهای دریایی ღღღ این وبلاگ (فانوس )فقط برای نورانی کردن دلهای دریایی شما دوستان می باشد و جنبه دیگری ندارد.
| ||
|
زندگی نامه مسی
یک زوج هنری نسل جوان میباشند که فعالیت هنری خود را از اوایل سال ۸۸ با آهنگ و موزیک ویدئو “وقت پرواز” آغاز کرده اند. کار دوم آنها “از من نگذر” نام دارد. این آهنگ ها در شبکه های تلوزیونی و سایت های اینترنتی در حال پخش میباشد . نام هنری این گروه 25 باند میباشد .تاریخ تولد عادل: 19 آبان 1362 تاریخ تولد تهمینه: 17 دی 1363 هم اكنون گروه در دبی به سر میبرند و كار خود را در سال 2007 با حمایت توس رپ آغاز كردند اولین کار گروه 25 چند ماه گذشته بنام وقت پرواز یک کار ترنس به همراه ویدئو این اهنگ پخش شد و این بار هم اهنگ از من نگذر یک کار احساسی به همراه ویدئوی اهنگ. این گروه از عادل (A-Del) و تهمینه (Tamin) دو خواننده مشهدی که عادل قبلا در گروه 3ZG گروه مشهدی که با یاس و مسعود سعیدی هم قبلا همکاری داشتند فعالیت می کرد و تهمینه هم تا قبل از اون یک البوم پخش کرده و با رضایا نیز همکاری داشته که با مهاجرتشون به دوبی گروه جدیدی به نام 25 تشکیل دادند که اهنگ هاشون رو با ویدئو اماده می کنند و تا بحال هم 2 کار ازشون پخش شده. این گروه بخاطر صدای زیبای تهمینه خیلی سریع تونست بین مردم محبوبیت پیدا کنهسخت آشفته و غمگین بودم . به خودم می گفتم :بچه ها تنبل و بد اخلاقند دست کم میگیرند درس و مشق خود را .باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم و نخندم اصلا تا بترسند از من و حسابی ببرند .خط کشی آوردم، در هوا چرخاندم .چشم ها در پی چوب ، هر طرف می غلطید مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !اولی کامل بود، خوب، دومی بدخط بود بر سرش داد زدم .سومی می لرزید .خوب، گیر آوردم !!!صید در دام افتاد و به چنگ آمد زود .دفتر مشق حسن گم شده بود این طرف، آنطرف، نیمکتش را می گشت تو کجایی بچه؟؟؟ بله آقا، اینجا همچنان می لرزید ” ” ” .پاک تنبل شده ای بچه بد ”به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند”ما نوشتیم آقا ”بازکن دستت را .خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم او تقلا می کرد چون نگاهش کردم ناله سختی کرد .گوشه ی صورت او قرمز شد هق هقی کرد و سپس ساکت شد .اما همچنان می گریید .مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد زیر یک میز، کنار دیوار ، دفتری پیدا کرد .گفت : آقا ایناهاش، دفتر مشق حسن چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود غرق در شرم و خجالت گشتم جای آن چوب ستم، بر دلم آتش زد سرخی گونه او، به کبودی گروید .صبح فردا دیدم که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر سوی من می آیند .خجل و دل نگران، منتظر ماندم من تا که حرفی بزنند شکوه ای یا گله ای، یا که دعوا شاید سخت در اندیشه ی آنان بودم پدرش بعدِ سلام، گفت : لطفی بکنید، و حسن را بسپارید به ما ”گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟ گفت : این خنگ خدا وقتی از مدرسه برمی گشته به زمین افتاده بچه ی سر به هوا، یا که دعوا کرده قصه ای ساخته است زیر ابرو و کنار چشمش، متورم شده است درد سختی دارد، می بریمش دکتر با اجازه آقا .چشمم افتاد به چشم کودک .غرق اندوه و تاثر گشتم منِ شرمنده معلم بودم لیک آن کودک خرد و کوچک این چنین درس بزرگی می داد بی کتاب و دفتر .من چه کوچک بودم او چه اندازه بزرگ به پدر نیز نگفت آنچه من از سر خشم، به سرش آوردم عیب کار از خود من بود و نمی دانستم من از آن روز معلم شده ام .او به من به یاد آورد این کلام را .که به هنگامه ی خشم نه به فکر تصمیم نه به لب دستوری |