ღღღ فانوس دلهای دریایی ღღღ این وبلاگ (فانوس )فقط برای نورانی کردن دلهای دریایی شما دوستان می باشد و جنبه دیگری ندارد.
| ||
|
سخت آشفته و غمگین بودم. دست کم میگیرند درس و مشق خود را. تا بترسند از من و حسابی ببرند. مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید! بر سرش داد زدم. این طرف، آنطرف، نیمکتش را می گشت تو کجایی بچه؟؟؟ بله آقا، اینجاهمچنان می لرزید .پاک تنبل شده ای بچه بد ”به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند”ما نوشتیم آقا ” او تقلا می کرد چون نگاهش کردم ناله سختی کرد. هق هقی کرد و سپس ساکت شد. ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد زیر یک میز،کنار دیوار ، دفتری پیدا کرد. چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود غرق در شرم و خجالت گشتم جای آن چوب ستم، بر دلم آتش زد سرخی گونه او، به کبودی گروید. شکوه ای یا گله ای، یا که دعوا شاید سخت در اندیشه ی آنان بودم پدرش بعدِ سلام، گفت : لطفی بکنید، و حسن را بسپارید به ما” گفت : این خنگ خدا وقتی از مدرسه برمی گشته به زمین افتاده بچه ی سر به هوا، یا که دعوا کرده قصه ای ساخته است زیر ابرو و کنار چشمش، متورم شده است درد سختی دارد، می بریمش دکتر با اجازه آقا. منه معلم شرمنده شاگرد بودم لیک آن کودک خرد و کوچک این چنین درس بزرگی می داد بی کتاب و دفتر. به پدر نیز نگفت آنچه من از سر خشم، به سرش آوردم عیب کار از خود من بود و نمی دانستم من از آن روز معلم شده ام . با محبت شاید، گره ای بگشایم با خشونت هرگز... نظرات شما عزیزان:
سلام وبلاگتون عالیه از این مطلب هم خوشم اومد اگه خواستی به وبلاگ منم سری بزن
مرسی بابت مطالب قشنگت ![]() ![]() ![]() ![]()
سلام.خیلی خیلی قشنگ بود.آفرین گل پسر.راستی آهنگ وبلاگتم جالبه.موفق باشی.
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |